فردوسی به ایران عشق میورزد و آن را شهر آزادگان مینامد. او شهر آزادگان را آباد میخواهد و آرزو دارد که همهی مردمان شهر آزادگان خوشبخت باشند. با وجود این، در بخشی از شاهنامه رندانه از زبان رستم فرخزاد به پیشگویی آیندهی ایران زمین میپردازد و چنین میگوید: از ایران و از ترک و از تازیان نژادی پدید آید اندر میان نه دهقان نه ترک و نه تازی بود سخنها به کردار بازی بود همه گنجها زیر دامن نهند بمیرند و کوشش به دشمن دهند زیان کسان از پی سود خویش بجویند و دین اندر آرند پیش رباید همی این از آن، آن از این ز نفرین ندانند باز آفرین نهان بدتر از آشکارا شود دل شاهشان سنگ خارا شود بداندیش گردد پدر بر پسر پسر بر پدر همچنین چارهگر دریغ این سر و تاج و این داد و تخت دریغ این بزرگی و این فر و بخت نظر شما دربارهی این بخش از شعر فردوسی چیست؟ خواهشمند است در بخش افزودن نظرات(بالا سمت چپ) بنویسید. برای آشنایی بیشتر با اندیشههای فردوسی به کتاب "در مدرسهی حکیم توس" نوشتهی محمود حکیمی(انتشارات قلم، چاپ سوم 1384) مراجعه کنید. |