در یکی از کلاسهای کارآموزی آموزش علوم، موضوع بازده و مصرف بهینه مطرح بود. قرار شد موضوع به بحث گذاشته شود و همهی شرکتگنندگان به صورت فعال در بحث شرکت کنند. یکی از شرکتکنندگان برخاست و چنین گفت: ما برای زندگی باید کارهایی انجام دهیم. برای نمونه، از جایی به جایی حرکت کنیم. برای این کار میتوانیم راه برویم یا از وسیلهای مانند خودرو بهره بگیریم. برای استفاده از خودرو به بنزین نیاز داریم. خودرو از بنزین انرژی میگیرد وحرکت میکند و جابهجا میشود. اما میدانیم که همهی انرژی بنزین صرف جابه جایی خودرو نمیشود. بخشی از این انرژی به صورت گرما از دست میرود و کار مفید آن کمتر از انرژی و کار مصرف شده خواهد بود. در این صورت است که بازدهی انرژی معنی پیدا میکند. بازده را نسبت کار مفید دستگاه به کل انرژی مصرف شده تعریف میکنیم. هر چه بازده یک خودرو بیشتر باشد، کاری که در برابر مصرف مقدار معینی انرژی بدست میآوریم بیشتر است. بیشترین بازده یک دستگاه میتواند یک یا صددرصد باشد. البته هیچ دستگاهی نیست که بازده آن صددرصد باشد. سپس این پرسش مطرح شد که چرا در کلاس درس موضوع بازده را مطرح میکنیم و آن را درس میدهیم. یکی از کارآموزان برخاست و گفت: معلوم است، چون این موضوع در کتاب درسی نوشته شده و آخر سال هم، به طور معمول، یک مسئله از آن در پرسشهای آزمون پایانی هست. بنا براین، ما این مطالب را درس میدهند تا دانشآموزان نمره بیاورند و قبول شوند. سپس پرسیده شد که چرا بازده را در برنامه و در کتاب درسی علوم آ وردهاند؟ دیگری گفت: چون در کتابهای پیشین هم بود ودر امتحان هم پرسیده میشد. بنابراین، بیگمان موضوع مهمی است و در کنکور هم مطرح میشود. پرسش دیگر این بود که اهمیت بازده در زندگی چیست و آیا لازم است در زندگی روزانه و در هنگام انجام کارهای گوناگون همیشه آن را در نظر داشته باشیم؟ یکی از آن میان گفت: درس علوم چه ارتباطی با زندگی روزانه دارد؟ و دیگری بیدرنگ جواب داد : معلم و مدرسه و همهی درسهایی که میخوانیم و درس میدهیم برای بهتر زندگی کردن است و بازده هم یکی از مسایلی است که بسیار به زندگی مربوط میشود و همواره باید آن را در نظر گرفت. برای نمونه، باید بدانیم که بعضی خودروها در کشور ما برای پیمودن هر 100 کیلومتر راه، تا 20 لیتر بنزین مصرف میکنند، در حالی که در برخی از کشورهای جهان از خودروهایی استفاده میشود که فقط 4 لیتر بنزین برای طی همان مسافت مصرف میکنند. آیا میدانید اگر بازدهی خودرو مناسب نباشد چه اندازه پول و انرژی بیهوده مصرف میشود و تا چه اندازه هوا آلوده خواهد شد؟ آیا میدانید سالیانه به چه میزان پول میدهیم و بنزین میخریم و هوای شهرها را آلوده میکنیم؟ او اضافه کرد: مسئلهی بازده فقط در مورد خودروها صدق نمیکند. بازده همین لامپی که بالای سر ما روشن است و روشنایی میدهد، بسیار کم و کمتر از 5 درصد است. یعنی این لامپ 100 واتی، کمتر از 5 وات انرژی نوری تولید میکند، بقیهی 95 وات انرژی آن به صورت گرما هدر میرود و در تابستان اتاق را گرمتر میکند، به طوری که لازم است از کولر استفاده کنیم تا گرمای حاصل از لامپ را از اتاق بیرون کنیم. اگر این موضوع را بدانیم بیگمان از لامپ کم مصرف بهره میگیریم. بازدهی لامپهای کم مصرف نزدیک 3 تا 4 برابر لامپهای معمولی است. بیهوده نیست که دولت این لامپها را با قیمتی ارزانتر از آن چه برایش تمام شده است به مصرفکنندگان میفروشد یا گاهی هدیه میدهد. گفت و گوهای علمی ما بسیار گرم شده بود. یکی دیگر از حاضران گفت: مسئلهی بازده فقط مربوط به خودرو و لامپ برق نیست، بلکه با همهی وسایل و حتی ساعتهای عمر ما هم ارتباط پیدا میکند. یک پژوهش نشان داده است که در برخی از کشورها مانند ژاپن، از 8 ساعت کار یک کارمند، 7 ساعت آن کار مفید است و فقط یک ساعت آن صرف خوردن غذا یا تلفن اضافی و گفتگوهای دوستانه میشود. به عبارت دیگر، بازدهی این کارمندان هفت هشتم(8/7) است، در صورتی که در کشورهایی که مصرف بیهوده دارند و به بازده توجه نمیکنند، بازدهی کار کارمندان کمتر از یک هشتم(8/1) است. یعنی کارمندی که 8 ساعت از زمان خود را در اداره میگذراند، کمتر از یک ساعت وقت مفید دارد. همین امر سبب میشود که وقتی زلزلهای با نیروی 8 ریشتر در کشوری در ژاپن روی میدهد، شمار کشتههای یک شهر چند میلیونی از تعداد انگشتان یک دست کمتر میشود و در کشورهای کم بازده، زلزلههایی با بزرگی 10، 100 و 1000 برابر کمتر، یعنی با نیروی 5، 6 یا 7 درجهی ریشتر، شمار کشتهها و زخمیها بسیار زیاد میشود. وقتی بحث به این جا رسید، پرسش اولی را یک بار دیگر مطرح کردیم که چرا در برنامهی درسی، موضوع بازده مطرح شده است؟ یکی دیگر از شرکتکنندگان در پایخ چنین گفت: درسهای علوم، ادبیات، علوم اجتماعی و درسهای دیگر، درسهای زندگی است. ما برای آن که فرزندانمان بهتر زندگی کنند وبازدهی کاری آنان در زندگی بیشتر باشد، آنان را به مدرسه میفرستیم. آنان به مدرسه میروند تا راه بهتر زندگی کردن را بهتر یاد بگیرند. کسی بهتر زندگی میکند که بتواند فرصتهای زندگی و سرمایهی خود را طوری مصرف کند که دستاورد آن بیشتر باشد. برای مثال اگر 15 سال در مدرسه ودانشگاه عمر بگذارد و در برابر آن سالیان دراز، مهارتها ی زندگی را فرا گیرد، در یک رشته تخصص پیدا کند و احساس کند که عمرش بیهوده تلف نشده است. پدر، مادر و معلم این فرد هم این احساس را داشته باشند که اگرعمر و سر مایهی آنها مصرف شده، در عوض بازدهشان خوب و پذیرفتنی بوده است. بنابراین، اگر درسهایی که میدهیم برای زندگی دانشآموزان سودمند نباشد و آنها را برای خوب زیستن و با هم زیستن آماده نکند و موجب رشد و پرورش نیروی بدنی و ذهنی و تعالی روحی و معنوی یادگیرندگان نشود، بازده کارمان مطلوب نخواهد بود. در این صورت است که عمر خود و دانشآموزان و سرمایههای ملی را هدر دادهایم و فقط سبب شدهایم که دانشآموزان مدرک تحصیلی بگیرند و به کلاسهای بالاتر بروند و فقط به نمره و معدل دلخوش باشند و پس از مدتی همه چیز را فراموش کنند. برنامهریزی نشان میدهد که برای رسیدن به هدف، با چه روشهایی، با چه ابزراهایی، براساس چه اصولی و چگونه باید کار کنیم تا با مصرف کمتر کار و انرژی، تولید بیشتری داشته باشیم و سریعتر و کاملتر به مقصود مورد نظر دست پیدا کنیم. بنابراین، اگر معلمان علوم، همین یک درس، یعنی درس بازده را طوری تفهیم کنند که دانشآموزان، دانش و مهارتهای لازم را به دست آورند و بازده کارشان را بالا ببرند، بسیاری از دشواریهای جامعهی ما از نظر تولید و مصرف بهبود خواهد یافت. |