ابنخلدون(808-732 قمری)، سیاستمدار، جامعهشناس، انسانشناس، تاریخنگار، فقیه و فیلسوف مسلمان در تونس به دنیا آمد. عبدالرحمن آموزشهای آغازین را را نزد پدرش فراگرفت و سپس نزد علمای تونسی قرآن و تفسیر، فقه، حدیث، علم رجال، تاریخ، فن شعر، فلسفه و منطق آموخت. او در دربار چند امیر در مراکش و اندلس(اسپانیا) به کار سیاسی پرداخت، اما در 42 سالگی به نگارش کتابی پیرامون تاریخ جهان رو آورد که مقدمهی آن بیش از خود کتاب شناخته شده است. او را از پیشگامان تاریخنویسی به شیوهی علمی و از پیشگامان علم جامعهشناسی میدانند. زندگینامه
ابوزیدعبدالرحمنبنمحمدبنخلدون تونسی، سیاستمدار، جامعهشناس، تاریخنگار و فقیه مالکی مذهب در اول رمضان 732 قمری ( 27/ مه / 1332 میلادی ) در تونس به دنیا آمد. او تحصیلات مقدماتی را نزد پدرش آموخت و سپس نزد علمای تونسی قرآن و تفسیر، فقه، حدیث، علم رجال، تاریخ، فن شعر و فلسفه آموخت. وی پس از تکمیل تحصیلات در آفریقیه (تونس) به مغرب (مراکش) وسپس الجزایر رفت و دوباره به مغرب بازگشت وپس از آن که اطلاعات مفیدی دربارهی کشورهای شمال آفریقا به دست آورد، در سال 764 به آندلس (اسپانیای امروز) رفت و در غرناطه (گرانادا) به حضور سلطان، محمد پنجم، رسید. ابنخلدون پس از دو سال به شمال آفریقا بازگشت. او در هر یک از کشورهای مغرب بزرگ عربی (تونس ، الجزیره و مراکش) که میرفت به علت کثرت معلوماتی که در زمینه فقه و علوم دیگر داشت قدر میدید و بر صدر مینشست. او مدتها در تونس و شهر فاس در مراکش به وزارت امیران محلی مشغول بود و نیز ، بارها از جانب امیران شمال افریقا در تونس، مغرب و الجزایر به سمت قاضی القضاتی رسید. با این حال در زمانی که در وهران الجزایر به سر می برد مورد خشم سلطان قرار گرفت و مدت 4 سال در قلعه ابن سلامه زندانی شد. او در زندان ، به نوشتن کتاب معروف تاریخ خود به نام کتاب "العبر و دیوان المبتدا و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوی السلطان الاکبر" مشغول شد و پس از آزادی از زندان به نوشتن آن ادامه داد تا آن که کتاب را به پایان رساند. مقدمهی این کتاب که اکنون با عنوان مقدمهی ابنخلدون شهرت دارد خود شاهکاری بزرگ در فلسفه تاریخ و جامعه شناسی به شمار میآید.(این کتاب را محمد پروین گنابادی به فارسی ترجمه کرد که بارها به چاپ دیگر رسیده است.) ابنخلدون پس از آزادی از زندان، از وهران الجزایر به تونس رفت. در نیمه شعبان 784 با کشتی راهی بندر اسکندریه شد و از آنجا به قاهره رفت. در قاهره به دستور الملک الظاهر سیف الدین، ازممالیک برجی مصر، به سمت استادی جامع الازهر، که امروزه دانشگاه الازهر نامیده می شود، رسید و در آن جا به آموزش و پرروش دانشجویان پرداخت و به جایگاه قضاوت نیز رسید. ابنخلدون از مصر برای زیارت خانهی خدا به مکه رفت و از آنجا به سوی شام رهسپار شد. در دمشق بود که دیدار مشهور او با امیر تیمور گورکانی رخ داد. در آن دیدار ابنخلدون مورد توجه تیمور قرار گرفت. ابنخلدون بار دیگر به قاهره بازگشت و بقیه عمر خود را در مصر گذرانید. سرانجام، در روز چهارشنبه، چهار روز مانده به پایان رمضان 808 قمری، در 76 سالگی درگذشت و در مزار صوفیان، در بیرون باب النصر(دروازه پیروزی)،قاهره، به خاک سپرده شد. سال شمار زندگی 732 قمری، 711 خورشیدی: در اول ماه رمضان، در تونس به دنیا آمد. 755 قمری، 733 خورشیدی: فراخوان ابوعنان سلطان مرینی فاس را پذیرفت و به آنجا رفت. او با ارتباط با دانشمندانی که در دربار سلطان فاس بودند، بر دانش خود افزود. 758 قمری، 735 خورشیدی: به خاطر ارتباطهایی که با تونسیها داشت، سلطان بر او بد گمان شد و او را زندانی کرد. 759 قمری، 736 خورشیدی: پس از درگذشت ابوعنان، از زندان آزاد شد. 764 قمری، 741 خورشیدی: به قرناطه رفت و سلطان غرناطه، محمد پنجم، او را به گرمی پذیرفت. 766 قمری، 744 خورشیدی: به فرمان سلطان برای کار سیاسی به اشبلیه رفت و برای نخستینبار شهر نیاکان خود را دید. 766 قمری، 744 خورشیدی: به شمال غربی آفریقا رفت و پس از زمانی به زندان افتاد. 777 قمری، 745 خورشیدی: نوشتن تاریخ عمومی خود را آغاز کرد. 779، 757 خورشیدی: نسخهی اول مقدمهی خود را به پایان رساند. 784 قمری، 761 خورشیدی: به سفر حج رفت. 786 قمری، 763 خورشیدی: در مصر به جایگاه قضاوت نشست و قاضیالقضات مصر شد. 803 قمری، 780 خورشیدی: با تیمور لنگ دیدار کرد. 808 قمری، 784 خورشیدی: در روزهای پایانی ماه رمضان از دنیا رفت. فهرست آثار 1. العبر و دیوان المبتدا و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوی السلطان الاکبر(مهمترین کتاب) 2. لباب المحصل فی اصول دین؛ خلاصهای از کتاب بزرگ کلامی و فلسفی فخرالدین رازی(نخستین کتاب) 3. تفسیری بر بردهی بوصیری(از بین رفته) 4. خلاصهی منطق(از بین رفته) 5. رسالهای در علم حساب(از بین رفته) 6. تفسیری بر شعری از ابنخطیب در اصول فقه(از بین رفته) 7. تعریف(شرح زندگی خود) 8. شفاء السائل(رسالهای در تصوف) نظریههای تاریخی شناختهشدهترین اثر ابنخلدون کتاب تاریخ اوست که مقدمهی آن از خود اثر بسیار مهمتر است. ابنخلدون در زمان خود و حتی از زمان مرگش تا امروز به داشتن شیوهای در تاریخ نگاری علمی و تاریخ اندیشی شهره بوده است. این شهرت به سبب بینش تاریخی عمیق ، ابتکار شیوهای نو و ابداع یک دانش جدید (علم عمران) برای تمیز درستی و نادرستی خبرهای تاریخی و برخورد با تاریخ به مثابه یک علم است. او تألیفهای خود را بر اساس یک مقدمه (به معنای علمی و عام آن، نظریه) و سه کتاب قرار داده است. مقدمه در فضیلت دانش تاریخ و بررسی روشهای پژوهشی آن و اشاره به روشهای نادرست تاریخنگاران در بیان رویدادهای تاریخی است. کتاب نخست در اجتماع و تمدن و یادکرد عوارض ذاتی آن است. کتاب دوم در اخبار عرب و قبیلهها و دولتهای مختلف و برخی از ملتها و دولتهای مشهور است که با او هم زمان بودهاند و کتاب سوم در اخبار بربرها و کشورها و دولتهای پیش از زمان مؤلف به ویژه حکومتهای موجود در مغرب عربی (شمال تونس، الجزایر و مراکش کنونی) است. گزافه نخواهد بود اگر گفته شود که نام ابنخلدون با نام مقدمه او مترادف شده است. به تعبیر دیگر اگر مقدمه نبود، تاریخ ابنخلدون و نام او فقط در ردیف بسیاری از آثار و نامهای تاریخنگاران عالم اسلام مطرح میشد و چه بسا تاریخ او از نظر اهمیت به پای آثار بزرگان این رشته چون طبری، مسعودی و ابن اثیر نمیرسید، ولی موضوعهایی که وی در مقدمه از جهت مبانی نظری تاریخ، تمدن و عمران (جامعهشناسی) آورده، اثر او را از آثار دیگر ممتاز کرده است. این کیفیت شگفتانگیز و نوآورانهی مقدمه را میتوان پیامدی از آن ویژگی روحی و رفتاری ابنخلدون دانست که معاصرانش آن را "گرایش به مخالفت با هر چیز" خواندهاند. ابنخلدون در مقدمه، ارتباط دانش عمران با تاریخ را روشن می کند. منظور او از دانش عمران (علم العمران) علم جامعهشناسی است. به نظر او تاریخنگاران باید با دیدی جامعهشناختی، تاریخ را بنویسند. به روشنی میگوید که تاریخنگار باید خبرها را در چارچوب علم عمران عرضه کند و می نویسد که تاریخ دارای ظاهر و باطن است. تاریخ در ظاهر اخباری است دربارهی روزگاران و دولتهای پیشین و معمولا برای تمثیل و تزئین کلام به کار میرود، اما در باطن تفکر و تحقیق دربارهی حوادث و مبادی آنها و جست و جوی دقیق برای یافتن علل آنها ست و چون از کیفیت رویدادها و علت حقیقی آنها بحث میکند "علمی" است سرچشمه گرفته از حکمت و سزاست که ازدانش های آن شمرده شود. ابنخلدون هر فصلی از مقدمه را با نقل یکی از آیههای قرآنی پایان میبخشد. بنابراین گفتهاند که او عقل وعرفان هر دو را با هم داشته و هر دو را به کار برده است. ابنخلدون عاملهای بسیاری را که در جامعههای بشری باعث جهش و ترقی میشود، نام می برد. یکی از این عاملها عصبیت است؛ عصبیتی به مفهوم همبستگی اجتماعی. همبستگی که او از آن یاد می کند، عصبیت دورهی جاهلیت نیست بلکه همبستگیهای عقلانی است که پس از دورهی جاهلی باعث ایجاد دولت و ملت واحدی در محدودهی جغرافیایی خاص میشود. جامعه شناسان معاصر، ابداع مفهوم ناسیونالیزم در جامعههای بشری را در اصل از نوآوریهای ابنخلدون میدانند که آنها را در سدههای چهاردهم میلادی به صورت عصبیت عنوان نمود. ابنخلدون کلید شناخت علمی تاریخ را در گرو شناخت علم عمران ( جامعه شناسی ) می داند . به همین جهت است که می گوید : " انسان دارای سرشتی مدنی است، یعنی ناگزیر است اجتماعی زیست کند که در اصطلاح آن را مدنیت گویند و معنی عمران همین است." ابنخلدون از علت انحطاط و سقوط قومها نیز بحث می کند و میگوید : توحش، همزیستی، عصبیتها و انواع جهانگشاییهای بشر و چیرگی گروهی بر گروه دیگر، در ترقی و انحطاط ملتها تاثیر مستقیم دارد. به همین دلیل است که ابنخلدون را مونتسکیوی جهان اسلام میگویند، زیرا مونتسکیو نیز، پس از ابنخلدون، از دید تاریخی علمی درباره انحطاط رومیان نظریههایی داده است که مورد تأیید همهی تاریخنگاران قرار گرفته است. ابنخلدون بر این باور بوده است که برای بهرهمندی درست از تجربههای گذشتگان، که به صورت خبرها و روایتهایی به ما رسیده است، به منبعها و دانشهای گوناگونی نیاز هست که باید آنها را به نگرش درست باهم مقایسه و تجزیه و تحلیل کرد تا از لغزیدن در پرتگاه نادرستی در امان بمانیم. به همین خاطر است که در مقدمهی خود مطالب گوناگونی پیرامون زندگی اجتماعی انسان بیان میکند تا جایی که اندیشمندان پیشین و کنونی گاهی آن را یک دانشنامه(دایرالمعارف) دانستهاند. توسعه از نگاه ابنخلدون بر اساس نظریههای تاریخشناسان برجسته معاصر، آرنولد توینبی و جامعه شناسان معروفی چون پیترام سوروکین و دیگر اندیشمندان اروپایی و امریکایی، ابنخلدون در پیشنهاد کردن نظریههای جامعهشناسانه و پژوهشهای تاریخی فراتر از عصر خویش حرکت کرده است. ابنخلدون واژهی توسعه را در عامترین شکل و در اشاره به تحولات مکانی و زمانی جامعهها به کار برده است. بنابراین از نظر وی علم تحول و تطور و یا جامعه شناسی (علم العمران) در بستر علمی خویش به تاریخ مربوط بوده، زیرا این علم طریقهای برای بررسی و درک تاریخ بوده است. ابنخلدون در تشریح روابط پویای جوامع چادرنشین قبیلهای، روستایی و شهری نشان داد که چگونه جامعهها از سازمانهای ساده به سوی سازمانهای پیچیده حرکت می کنند. عصبیت یا همبستگی گروهی و پیوستگی اجتماعی در میان جامعههای قبیلهای مستحکمتر است. به این ترتیب، او به وجود دو نوع جامعه اشاره می کند. جامعهی بدوی و اولیه (جامعه البادیه) و جامعه متمدن و پیچیده (جامعه الحاضره). جامعه متمدن که از شهرنشینی ناشی می شود برسه عامل متکی است :جمعیت ، منابع طبیعی و کیفیت حکومت. از نظر او توسعه تنها به معنی پیشرفت کمی بر حسب رشد اقتصادی نیست، بلکه پاره ای از عاملهای اجتماعی، روانشناختی، فرهنگی وسیاسی نیز برای تداوم و کیفیت توسعه در جامعهی پیشرفته ضروری است. به این ترتیب، انحصار فزایندهی قدرت از سوی حاکم و نهادهای حکومتی، افزایش مصرف غیرضروری، افراط مردم در تجمل، افول عصبیت (همبستگی و پیوستگی اجتماعی)، رشد فردی، از خود بیگانگی در جامعه، همه از دیدگاه ابنخلدون نشانههای نخستین فروپاشی جامعههای متمدن و شهری و توسعه یافته به حساب می آیند. ابنخلدون و آموزش ابنخلدون در بخشهای گوناگون مقدمهی خود به اصول و روشهای آموزش پرداخته است. او گرچه در جاهایی واژهی تعلیم را به مفهوم عمومی از تعلیم و تربیت به کار برده و موضوعهای اخلاقی، تربیتی و روانی را زیر همان عنوان برسی میکند، اما دربارهی اصول و روشها، بیشتر مفهوم ویژهی آن یعنی آموزش را در نظر داشته است. اصول و روشهای آموزشی را که مورد نظر او بوده، میتوان به صورت زیر خلاصه کرد: 1. آموزش گامبهگام و طی زمان. ابنخلدون باب ششم از فصل 29 را با عنوان "راه درست در آموزش علوم و روشهای سودمند آن" آغاز میکند و نخستین نکتهای را که بر آن پافشاری میکند آموزش گامبهگام و طی زمان است. او بر این باور است برای آنکه آموزش به یادگیری بینجامد و باعث حصول ملکه در یادگیرنده شود، آموزش باید کمکم و با اصول و موضوعهای محوری، آنهم به صورت کلی، آغاز شود تا ذهن یادگیرنده آمده گردد و سپس با شرح بیشتر و با ذکر دلیل ادامه یابد و سرانجام به تشریح مسالههای پیچیده پرداخته شود. 2. در نظر داشتن تواناییها یادگیرنده. به نظر ابنخلدون باید توانایی یادگیری دانشآموز شناسایی شود، هرچند با میزان تواناییهایش در یادگیری به او آموزش داده شود و توان یادگیری او آرامآرام پرورش داده شود. نخست باید موضوعهای حسی و نزدیک به ذهن به او آموزش داده شود، آنهم به اندازهای که باعث خستگی او نشود. چنانچه این مرحله به درستی انجام شود، ذهن او برای یادگیری بیشتر آماده میشود، اما اگر در همان آغاز با دشواری روبهرو شود و مطلبی را به درستی نفهمد، اثر روانی نامطلوبی بر او میگذارد و ادامهی یادگیری برایش دشوار میشود. 3. آسانگیری و مهربانی آموزگار. ابنخلدون شش اثر منفی سختگیری آموزگار را بر دانشآموز بر شمرده است: گرفتن نشاط از دانشآموز؛ وادار کردن او به دروغگویی برای در امان ماندن از خشم آموزگار؛ زمینهسازی برای فریبکاری و درویی؛ گرفتن عزت نفس و احساس شخصیت؛ سست شدن اعتماد به نفس؛ سست شدن در راه به دستآوردن ویژگیهای اخلاقی و انسانی نیکو و گرایش پیدا کردن و پستیها و ناراستیها. 4. حفظ آزادی و شخصیت دانشآموز. ابنخلدون باور دارد که تکلیفهای دوستانهی آموزشی، که در مورد کودکان معمول است، دربارهی هر دانشآموزی اثر مثبت دارد و بی آنکه شخصیت او را از بین ببرد، گرایش او را به انجام دادن تکلیفها بیشتر میکند. اما اگر این کار با تهدید و زور و بدون گفت و گو انجام شود، توانایی فرد را میشکند و احساس خاری و شکست را در او پدید میآورد و باعث میشود او مانند افراد ستم دیده به کسالت و سستی روی آورد. او به شیوهی تعلیم و تربیت پیامبر اسلام اشاره میکند که با یاران خود احساس شخصیت و ابراز وجود میداد و در نتیجه آنها به خواستهی خود به انجام یک تکلیف میپرداختند. 5. از ساده به دشوار. آموزشی موفق است که از مسالههای ساده و نزدیک به دهن یادگیرنده اغاز شود و کمکم به مسالههای دشوار برسد. او از کسانی که از همان آغاز به مسالههای دشوار میپردازند، انتقاد میکند و بر این باور است که این کار باعث بروز احساس ناتوانی از فهمیدن در یادگیرنده میشود. چند سدهی بعد، دکارت در کتاب "گفتار در روش راهبردن عقل" این شیوه را پیشنهاد کرد. 6. بهرهگیری از شیوههای آموزشی کارآمدتر. ابنخلدون از سه شیوهی آموزشی که در روزگار او به کار میرفته یاد کرده است: شیوهی سخنرانی و القای دانش به یادگیرنده به گونهای که رابطهی یکسویهای بین یاددهنده و یادگیرنده برقرار میشود؛ شیوهی الگوسازی و تفهیم موضوع از راه نشاندادن آن به کردار و گفتار؛ شیوهی گفت و گوی علمی بین یاددهنده و یادگیرنده یا تشویق یادگیرندهها به گفت و گو با همدیگر. خود او شیوهی دوم را از همه بهتر میداند و شیوهی سوم را آسانترین شیوه برای یادگیری و حصول ملکه میداند. او در مقایسهای که بین دانشآموزان مدرسههای مغرب و دورهی آموزشی 16 سالهی آنان با دانشآموزان مدرسههای تونس و دورهی آموزشی پنجسالهی آنان انجام میدهد، علت به درازا کشیدن دورهی آموزشی و موفق نبودن دانشآموزان مغربی را نبود شیوهی درست و سودمند آموزشی، مانند شیوهی دوم و سوم، بیان میکند. 7. کلنگری در آموزش. از روشهای یادگیری کارآمد این است که آموزگار با نگرش کلی اجزای درس را مرتبط با هم عرضه کند، به گونهای که آغاز و پایان آن به صورت ساختاری در ذهن یادگیرنده ملکه شود. نظریهی شناختی گشتالت نیز بر همین پایه است. 8. تکرار و تمرین و بهرهگیری از شاهد. به نظر او، یادگیرنده پس از آگاهی از مفهومها و اصطلاحها و قانونهای هر علم باید پیوسته آنها را به کار گیرد و تمرین و تکرار کند. او کتاب سیبویه، دانشمند ایرانی، را بهترین کتاب برای آموزش زبان عربی میداند، چرا که هم قانونهای علم نحو را دارد و هم دارای بسیاری از متنهای نظم و نثر عرب است. او خاطر نشان میکند که برای یادگیری زبان تنها نباید بر یادگیری قاعدهها تاکید کرد، چنانکه در مغرب چنین بوده است، بلکه باید مانند آندلسیها از شواهد نظم و نثر نیز بهره گرفت تا در ایجاد ملکهی زبان موفق بود. 9. فراهم کردن زمینهی مناسب برای یادگیری. او راههایی را برای ایجاد چنین زمینهای پیشنهاد میکند از جمله: پرهیز از به کار بردن عبارتهای نامفهوم؛ پرهیز از متنهای درسی بسیار مختصر که فقط حفظ کردن مطالب را آسان میکنند؛ بهره گیری از متنهای روانی که با مثال و تمرین آمیختهاند و پرهیز از پرداختن به موضوعهایی که یادگیرنده توان درک آنها را ندارد. از برخی سدهایی که ممکن است در فرایند یادگیری دشواری ایجاد کنند، یاد میکند: زیادی کتابهای درسی که اغلب تکراری و به دور از نوآوری هستند؛ درهم آمیختن مطالب کتاب درسی با مطالب بیرون از آن و بیارتباط یا کمارتباط با آن؛ فاصلهی زیاد بین جلسههای درسی و آموزش همزمان دو رشتهی درسی. 10. ارزشیابی پیوسته. ابنخلدون برای کسی که میخواهد خود و دیگران را در مسیر پیشرفت قرار دهد، ارزشیابی پیوسته را سفارش میکند و البته بیشتر بر خودارزشیابی تکیه دارد. او به آموزگاران سفارش میکند که همواره گفتار و کردار خود را ارزیابی کنند و تاکید میکنند که با این روش میتوان خود را از مرحلهی کمالی به مرحلهی بالاتر رساند و زمینهی رشد دانشآموزان خود را فراهم کرد. ایرانی در بیان ابنخلدون ابنخلدون در مورد جایگاه دانش در ایران پیش از اسلام نوشته است:" جایگاه علوم عقلی در نزد پارسیان بسیار والا بود و حیطههای آنها بسیار گسترده بوده است. چرا که دارای حکومتهای پایدار و با شکوه بودند. گویند پس از کشته شدن داریوش به دست اسکندر و چیره شدن اسکندر به سرزمین کیلیکیه و دست یافتن به کتابها و علوم بیشمار پارسیان، این دانشها از پارسیان به یونانیان رسید. هنگامی که سرزمین پارس فتح شد و در آن کتابهای فراوانی یافتند، سعد ابن ابی وقاص به عمر ابن خطاب نوشت و از او درباره کتابها و انتقال آنها به مسلمانان کسب اجازه کرد. عمر در پاسخ به او نوشت که تا کتابها را به آب ریزد با این استدلال که اگر هدایتی در این کتابها باشد خداوند ما را به بیش از آنها هدایت کرده است و اگر در آنها گمراهی باشد، خداوند ما را از آنها حفظ کرده است. به این ترتیب، کتابها را در آب ریخته یا آتش زدند و دانش پارسیان از دست ما رفت." نویسندگان بسیاری با استناد به نوشتهی ابنخلدون و تاریخنگاران دیگر کوشیدهاند سهم ایرانیان را در دانش بشری و نقش آنان را در وارد کردن دانش به جامعه اسلامی کمرنگ جلوه دهند. این دسته از نویسندگان به اشاره به این سخنان ابنخلدون و توجه نکردن به نوشتههای صاحبنظران دیگر چنین نتیجه میگیرند که مسلمانان دانش خود را به طور مستقیم از یونانیان به دست آوردند. حال آنکه بر چنین ادعایی ایراد جدی وارد است: 1. اگر بپذیریم کتاب سوزی بسیار گستردهی عربهای مهاجم، آن هم به فرمان خلیفهی مسلمین، باعث نابودی کامل دانش ایرانیان شد، به جای سخن از شکوه تمدن عربها و پیشتازی آنان در دانش و فناوری، که در کتابهای گوناگون چه از نویسندگان عرب و چه نویسندگان غربی از آن یاد شده است، باید از دانشستیزی و وحشیگری و ویرانگری مغولوار آنها سخن بگوییم. با این تفاوت که مغولها برای کتابسوزی خود استدلال محکمی نداشتند و عربها با استدلال دینی به آن پرداختند. حال آنکه، چنان حجمی از کتابسوزی، به نحوی که هیچ اثری از ایران باستان نماند، دور از ذهن میرسد. چرا که با وجود کتابسوزیهای بیشمار مغولها، آثار بسیاری از دوران تمدن اسلامی بر جای مانده است. 2. شکوفایی دانشگاه گندیشاپور تا زمان منصور عباسی و مدتها پس از آن، به نحوی که منصور برای درمان بیمار خود به پزشکان آنجا روی آورد، نشاندهندهی آن است که حتی با پذیرفتن نظریهی آتشسوزی کتاب، دستکم بخشی از دانش پارسها نگهداری شد و حتی آنان با ترجمهی کتابهای خود به زبان عربی در نگهداری آن کوشش فراوان کردند، چنانکه چیرهترین مترجمان کتاب به زبان عربی در اصل ایرانی بودند که ابنمقفع و خاندان بختیشوع از شناختهشدهترین آنها هستند. مترجمان دیگری مانند حنینبناسحاق نیز شاگرد ایرانیان بودند.. از این رو، برخی از دانشهای دوران باستان را باید در کتابهای عربی آغاز نهضت ترجمه جست و جو کرد. 3. اگر بپذیریم که دانش پارسیان در زمان اسکندر به یونان راه یافت، که چنین بوده است و البته پیشینهی این کار به زمانی پیش از اسکندر نیز میرسد، باید آن دانش یونانی که نویسندگان عرب و غرب آن را خاستگاه اصلی دانش عرب میدانند، در واقع تا اندازهی زیادی ایرانی بدانیم و بپذیریم که دانش ایرانی هیچگاه از بین نرفته است. 4. ابنخلدون در جای دیگری از مقدمهی خود میگوید: "جای شگفتی است که در جامعهی اسلامی، چه در علوم شرعی و چه در علوم عقلی، اغلب پیشوایان علم ایرانی بودند. جز در مواردی نادر و اندک و چنانچه برخی از آنان منسوب به عرب بودند، زبانشان فارسی و محیط تربیتشان ایرانی بود." بیگمان آن ایرانیان از نوادگان همان ایرانیان دانشپرور دوران باستان بودند. در بررسی آثار برخی از آنان، مانند بیرونی، میبینیم که به ایران باستان نیز اشارههایی دارند. ابنخلدون در بیان این که چرا پیشگامان علوم در جهان اسلام همگی ایرانی بودند به دیرپایی شهرنشینی و تمدن در ایران اشاره میکند و میگوید:" در صنایع(فنون) شهرنشینان ممارست میکنند و عرب از همه مردم دورتر از صنایع میباشد. علوم هم از آیینهای شهریان به شمار میرفت و عرب هم از آنها و بازار رایج آنها دور بود و در آن عهد مردم شهری عبارت بودند از عجمان(ایرانیان) یا کسانی مشابه و نظایر آنان بودند از قبیل موالی و اهالی شهرهای بزرگی که در آن روزگار در تمدن و کیفیات آن مانند صنایع و پیشهها از ایرانیان تبعیت میکردند. چه ایرانیان به سبب تمدن راسخی که از آغاز تشکیل دولت فارس داشتهاند بر این امور استوارتر و تواناتر بودند." سپس، ابنخلدون در اشارههایی که به شاخههای علوم دارد، جابهجا از ایرانیان یا شاگردان آنها نام میبرد که آن علم را بنیانگذاری کردند یا به پیش بردند. در نحو از بنیانگذار آن، سیبویه نام میبرد و از پیروان و شاگردان او که همه از نژاد ایرانی بودند. به نظر او بیشتر دانندگان حدیث و همهی عالمان تفسیر، فقه و کلام ایرانی بودند و به بیان او:" جز ایرانیان کسی به حفظ و تدوین علم قیام نکرد و از این رو، مصداق گفتار پیامبر(ص) پدید آمد که فرمود: اگر دانش بر گردن آسمان درآویزد، قومی از مردم فارس به آن دست مییابند." ابنخلدون در نگاه اندیشمندان با ملاحظه همه جوانبهای که ابنخلدون در مقدمه رعایت کرده است، میتوان ادعا کرد که این اثر در زمینهی تاریخشناسی در دنیای اسلامی یک نوآوری بیمانند و پدید آورنده آن در میان تاریخنگاران مسلمان یک استثنا و در زمینهی فکر تاریخی در میان تاریخنگاران پیش از خود بیمانند است. با وجود این، اندیشه و روش نبوغآمیز ابنخلدون نه تنها در زمان خود بلکه تا سدهها به صورتی شایسته مورد ارزیابی و نقد و داوری قرار نگرفت و چون تخمی درشوره زار، بی حاصل ماند تا این که بخش هایی از مقدمه او در سال 1806 میلادی به وسیله سیلوستر دوساسی به زبان فرانسه ترجمه شد و در همان ایام نیز هامر پورگشتال، تاریخشناس اتریشی، ابنخلدون را مونتسکیوی جهان عرب نامید. از آن زمان بود که دانشمندان اروپا از نبوغ این متفکر بزرگ در شگفت شدند و بر پیشیگرفتن او بر دانشمندان اروپایی در طرح موضوعهایی چون جامعهشناسی، فلسفهی تاریخ و اقتصاد سیاسی اذعان کردند. مقدمهی ابنخلدون چنان انقلابی در افکار دانشمندان قرن نوزدهم ایجاد کرد که به این باور راسخ شدند که این تاریخشناس تونسی مسلمان چهار سده پیش از ویکوی ایتالیایی تاریخ را علم دانسته وقبل از مونتسکیو درباره علت انحطاط تمدنها سخن گفته است. اشمیت دانشمند امریکایی گفته است که: "ابنخلدون در دانش جامعه شناسی به مقامی نائل آمده است که حتی آگوست کنت در نیمه دوم قرن نوزدهم بدان نرسیده است." آرنولد توینبی، مورخ معاصر آمریکایی، نیز میگوید :" مقدمهی حاوی درک و ابداع فلسفهای برای تاریخ است که درنوع خود و در همهی روزگاران از بزرگترین کارهای فکری بشر است." در واقع جهان اسلام هم از راه اروپا با ابنخلدون آشنایی دوباره یافت. ابنخلدون امروز در فرهنگ جهانی جایگاه شایسته ای دارد. او نه تنها نسبت به زمان خود استثنایی جلوه میکند، که با انسانهای متفکر زمان ما نیز سخنان بسیار دارد؛ نه از آن رو که بتوان نظرهای او را در مورد جامعهی معاصر به کار برد، بلکه از آن جهت که تحلیلهای او برای فهم زمینههای تاریخی جامعه بسیار سودمند است. او تفکر تاریخی را به مرحله ای نو رسانید و تاریخ نویسی را از صورت رویدادنویسی پیشین به شکل نوین علمی و قابل تعقل درآورد.
منابع : 1. هانری، توماس. بزرگان فلسفه. ترجمه فریدون بدرهای. انتشارات کیهان، 1365 2. رحیملو، یوسف. ابنخلدون.(از مجموعه مقالههای دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، به کوشش سیدکاظم بجنوردی)، انتشارات دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، 1369 3. الفاخوری، حنا/الجر، خلیل. تاریخ فلسفه درجهان اسلامی. ترجمهی عبدالحمید آیتی. انتشارات فرانکلین، 1358 4. زرینکوب، عبدالحسین. تاریخ در ترازو. تهران 1354 5. مولانا، حمید. توسعه از دیدگاه ابنخلدون. روزنامهی کیهان، 4/ اردیبهشت / 78 6. روزنتال، فرانس. ابنخلدون. ترجمهی حسین معصومی همدانی(از مقالههای زندگینامهی علمی دانشوران، به کوشش احمد بیرشک). انتشارات علمی و فرهنگی، 1369 7. فهیمی، علینقی. ابنخلدون و اصول آموزش و پرورش. فصلنامهی تعلیم و تربیت، شمارهی 62، 1379 8. ابنخلدون. مقدمهی ابنخلدون. ترجمهی محمد پروین گنابادی. انتشارات علمی و فرهنگی، 1369 9. تالبی،م. ابنخلدون(از مقالههای دانشنامهی ایران و اسلام، به کوشش احسان یارشاطر). بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1354 10. فروغی، محمدعلی، سیر حکمت در اروپا. جلد دوم، انتشارات کتابهای جیبی، تهران، 1341
پیوند بیرونی 1. ابنخلدون در بریتانیکا 2. ابنخلدون در بیبیسی 3. ابنخلدون و آموزش 4. ابنخلدون در دانشنامهی پاسخها 5. ابنخلدون در امانیسم
حق هر گونه نشر کاغذی و الکترونیک این مقاله، برای جزیرهی دانش محفوظ است. |